زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

آل احمد

آلِ اَحْمَد، جلال (1302- 1348ش / 1923-1969م)، نویسنده، منتقد ادبی و صاحب تألیفات در عرصۀ مردم‌شناسی و قوم‌نگاری در ایران. آل احمد در خانواده‌ای روحانی، و به تعبیر خودش «در نوعی رفاه اشرافی روحانی»، به دنیا آمد و پرورش یافت. پدر و برادر بزرگ، برادرزاده و دو تن از شوهرخواهرهایش در کسوت روحانیت بودند. پدرش «آقای محل» بود، و ادامۀ تحصیل رسمی آل احمد و درس و مشق جدید را بر نمی‌تافت و می‌خواست از او «جانشینی» برای خود بسازد. به این ترتیب، آل احمد جوان، روزها کار می‌کرد ــ ساعت‌سازی، سیم‌کشی، چرم‌فروشی و جز آنها ــ و شبها دور از چشم پدر در دارالفنون درس می‌خواند. او تصویری از محیط مذهبی خانوادۀ خود را در نخستین آثارش دید و بازدید (1324ش) و سه تار (1327ش) به دست داده است. 
تحصیل در دانشکدۀ ادبیات (دانش‌سرای عالی تهران) و بریدن از خانواده و روی آوردن به شغل معلمی او را با فضای کاملاً جدیدی آشنا می‌سازد: ادبیات و احزاب سیاسی. در ظرف 4 سال از یک «عضو سادۀ» سیاسی به عضویت کمیتۀ تهران «حزب تودۀ ایران» در می‌آید و مدیریت داخلی ماهنامۀ مردم و دبیری نشریۀ بشر برای دانشجویان به او واگذار می‌شود. آشنایی با صادق هدایت، نقطۀ عطفی در زندگی ادبی او محسوب می‌شود؛ و اولین داستان کوتاهش «زیارت» به همت هدایت در مجلۀ سخن (نوروز 1324ش) به چاپ می‌رسد. 
فرا گرفتن زبان فرانسه و انشعاب از حزب توده، به علت شکست «قضیۀ آذربایجان» و دنباله روی حزب از مشی استالینی، به رهبری خلیل ملکی در آذر 1326، و سپس ازدواج با سیمین دانشور، نویسنده، مترجم و محقق رشتۀ زیبایی‌شناسی، آل احمد را در معرض تجربه‌های تازه‌ای قرار می‌دهد. به‌تدریج گرایش او به ادبیات شدت می‌گیرد و فعالیتهایش در حوزه‌های سیاسی نیز به امور تبلیغاتی و گرداندن «مطبوعات حزبی»، نظیر روزنامه‌های شاهد، نیروی سوم و مجلۀ ماهانۀ علم و زندگی، منحصر می‌شود. به تعبیر خود او این قلم‌زدنها «هرگز به قصد
نان خوردن» نیست، بلکه به نیت کسب تجربه و به اقتضای «فشاری درونی و الزامی» است. به این ترتیب، او در اردیبهشت 1332 «به علت اختلاف نظر با دیگر رهبران نیروی سوم»، از فعالیتهای سیاسی کناره می‌گیرد و خود را بیش از پیش وقف ادبیات می‌کند (نک‍ : یک چاه ... ، 47-51). در همین ایام، همسایگی و مجالست دائمی او با نیما یوشیج آغاز می‌شود و به تألیف و تبویب نخستین «مونوگرافی» (تک‌نگاری) خود با عنوان اورازان می‌پردازد (برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، نک‍ : ه‍ د، اورازان).  
میان انتشار اورازان و تات‌نشینهای بلوک زهرا (مهر 1337)، تقریباً 4 سال فاصله است؛ ولی همان‌طور که آل احمد خود اشاره کرده، در این فاصله، البته به اقتضای موقعیت، مشغول «حک و اصلاح» و «زیر و رو کردن» صفحات پراکندۀ آن یادداشتها بوده است. رابطۀ آل احمد با سگزآباد و ابراهیم‌آباد، دو روستا از بلوک زهرا، به نحوی یادآور رابطۀ او با روستای اورازان است. یادداشت‌برداریهای نویسنده ابتدا از سرِ «سرگرمی یا تفنن» بوده است و به‌تدریج در آن «قرار و قاعده‌ای» رعایت می‌شود و نهایتاً صورت پرورده‌تری پیدا می‌کند (برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، نک‍ : ه‍ د، تات‌نشینهای بلوک زهرا).  
علاقۀ آل احمد صرفاً به مناطق و صفحات «زادگاه گرامی» پدران و منسوبان خانوادگی محدود نمی‌شد و کنجکاوی او برای آشنایی با مردمان روستانشین و شهرنشین همۀ سرزمین ایران را، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، دربر می‌گرفت. در 1337ش، یعنی همان سال انتشار تات‌نشینها ... ، او سفر دور و درازی را از تهران به خوزستان و با پای پیاده از بهبهان تا کازرون به همراه هانس اشتراسر، محقق و زبان‌شناس اتریشی، آغاز کرد و در این سفر برادرش، شمس، نیز با آنها بود. آل احمد با اشتراسر در وین آشنا شده بود. در معرفی او گفته است: «هر دو سال یک بار به ایران می‌آید. از یک گوشۀ این ملک وارد می‌شود و تا یک گوشۀ دیگر آن را می‌پیماید و با انبانی از عکس و یادداشت و خاطرات باز می‌گردد تا دو سال دیگر بتواند تحمل سرعت و شتاب‌زدگی ماشین را بیاورد» ( کارنامه ... ، 44). 
سفر آنها با موانع بسیار همراه بوده است. آل احمد در مقالۀ «گزارشی از خوزستان»، ضمن شرح سفرهای بسیاری که به صفحات خوزستان داشته، اشاره‌ای به این سفر کرده است: «در اهواز از قطار پیاده شدیم و یک روز تمام از این اتاق به آن اتاق همۀ مقامات انتظامی را دیدیم، در جست‌وجوی جواز عبوری ــ عین تذکره ــ که بـا آن گویا به جابلسا باید رفت... و عاقبت رسیدن به بهبهان و کولبار به دوش به سمت دو گنبدان و دیگر جاها ... » (همان، 71). همچنین در گفت‌وگویی که آل احمد با هانس اشتراسر، با عنوان «گفت‌وگو با یک فرنگی از فرنگ برگشته و در جست‌وجوی زبان بلوچی برآمده» داشته است، بار دیگر به دشواریهای این سفر اشاره می‌کند: «یادت هست که در آن پیاده‌روی به «سرآب تیز» که رسیدیم کدخدا با وجود سفارشی که در دست داشتیم، ما را نپذیرفت و نزدیک بود بی‌جا و مکان بمانیم و اگر گوشۀ اسکناس را نشان نداده بودیم، دکان‌دار ده هم راهمان نمی‌داد؟ یادت هست که حمام و مسجد نداشتند، مدرسه‌شان هم بسته بود و درش قفل بود و ما چاره‌ای نداشتیم جز پناه بردن به دکان‌دار ده؟» (همان، 62). سفر 45 فرسخی آنها، کوله‌بار بر دوش و پیاده، 15 روز طول می‌کشد، اما آل احمد فرصت نمی‌یابد تا طرحها و یادداشتهای آن سفر را پاک‌نویس و منتشر کند. 
در خرداد 1337 سفر کوتاهی به دعوت «کنسرسیوم بین‌المللی نفت» برای آل احمد به جزیرۀ خارک پیش می‌آید، و آل احمد با اشتیاق آن را می‌پذیرد. واسطۀ سفر ابراهیم گلستان است که از صاحب‌منصبان آن روز دایرۀ انتشارات شرکت نفت بود. هدف فراهم آوردن گزارشی مستقیم و مستند از خارک بود، بر اساس «دیده»ها و «مصاحبه با اهل محل و نیز صاحب‌نظرانی که روزگاری سروکاری با آن جزیره داشته‌اند»؛ اما این بار، به‌رغم آنچه در تک‌نگاریهای اورازان و تات‌نشینها... آمده است، آل احمد نمی‌خواهد صرفاً «کنار گود بایستد» و بنا را بر این می‌گذارد که «احساس شخص قلم‌زن در این اوراق چشم‌گیرتر» باشد و در حقیقت صراحت بیشتری در کار بیاورد (نک‍ : جزیره ... ، 11). در واقع کتاب جزیرۀ خارک، درّ یتیم خلیج فارس (ه‍ م) هم تصویر باستانی و تاریخی خارک را به دست می‌دهد و هم تصویر معاصر و «گذران امروز» آن را ــ چنان که هست ــ و خواننده نظرگاه شخصی و بینش انتقادی نویسنده را به وضوح در می‌یابد، و همین کیفیت اخیر است که کتاب جزیرۀ خارک را از دو کتاب پیشین نویسنده متمایز می‌کند. 
محصول سفرهای مکرر آل احمد به خوزستان یکی هم مقالۀ «آیین فصل» است که در کارنامۀ سه سالۀ او چاپ شده است. «فصل» رسمـی است بسیـار سـاده ــ و بـدوی ــ میـان اعـراب خوزستان برای فیصله دادن به دعواها و مشاجرات منجر به هتک، جرح و قتل که مقررات مکتوبی ندارد، و طرفین دعوا به جای مراجعه به قوای تأمینی و دادگستری با رجوع به ریش‌سفیدان و شیوخ قبایل مشکل خود را رفع ــ فصل ــ می‌کنند (برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، نک‍ : ه‍ د، فصل، آیین). 
آل احمد در فروردین 1343 به سفر حج می‌رود و مشاهدات خود از مکه، مدینه، عرفات، منى و مراسم ادای فرایض دینی مسلمانان را در کتاب خسی در میقات گزارش می‌کند. وی از همان ابتدا این پرسش را پیش می‌کشد که آیا سفر او «زیارت» است یا «عبادت» یا «تماشا»، و پاسخ صریحی به این پرسش نمی‌دهد، و سرانجام می‌نویسد: «نمی‌دانم اگر مصاحبت این دفتر نبود، درین سفر چه می‌گذشت». در حقیقت او «به قصد کنجکاوی» پا در راه چنین سفری می‌گذارد؛ «عینِ سری که به هر سوراخی می‌زنم. به دیدی، نه امیدی... مبنای نوعی بیداری. و اگرنه بیداری، دست‌کم یک شک. به این طریق دارم پله‌های عالم یقین را تک تک با فشار تجربه‌ها، زیر پا می‌شکنم، و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت و بدیهیهای اولیه که یقین آورند یا خیال‌انگیز یا محرک عمل شک کنی و یک‌یک‌شان را از دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامت استفهام» (ص 179). 
همین جست‌وجوگری و میل به استفهام است که خسی در میقات را به چیزی بیش از یک گزارش عینی از یک «سنت» کهن و فراگیر، که «سالی یک میلیون نفر را به یک‌جا می‌خواند و به یک ادب وا می‌دارد» بدل کرده است؛ به‌ویژه که گزارش‌دهنده اصرار دارد «شهادت» بدهد که این «سنت» از «عهد ناصرخسرو تا کنون چه‌ها فرق کرده یا نکرده». خسی در میقات بارها در ایران تجدید چاپ شده و به زبانهای دیگری، ازجمله انگلیسی، ترجمه شده است. ترجمۀ انگلیسی آن به قلم جان گرین و با مقدمۀ مایکل هیلمن در آمریکا و انگلستان با استقبال روبه‌رو شد. در مقاله‌ای که در معرفی خسی در میقات در نشریۀ نیویورک تایمز چاپ شده، آمده است: «حاصل کارش گزارۀ روشن و جذابی است از تجربۀ سفر حج که نشان می‌دهد چرا سفرنامه از سدۀ 11ق / 17م تا به امروز به صورت نوع ادبی عمده‌ای در ادبیات فارسی به جا مانده است» («ترجمۀ خسی ...»، 493). 

پس از پایان سفر حج، در مرداد 1343، آل احمد به دعوت «خانۀ وُکْس» (انجمن فرهنگی ایران و شوروی) به هفتمین کنگرۀ مردم‌شناسی مسکو دعوت شد. این کنگره یک هفته دایر بود، از 12 تا 19 مرداد ماه، و سفر او 31 روز به درازا کشید. آل احمد تحصیلات دانشگاهی در رشتۀ ادبیات فارسی داشت، اما کتابها و مقالات او در حوزۀ مسائل مردم‌شناسی، که تا آن زمان چاپ کرده بود ــ از جمله اورازان، تات‌نشینها، جزیرۀ خارک، آیین فصل و گذری به حاشیۀ کویر ــ انگیزه یا عواملی بود برای دعوت او به آن کنگره. آل احمد (نک‍ : «گزارش ...»، 61) مشروح سفر یک ماهۀ خود را در کتابی مستقل با عنوان سفر روس آورده است، که البته سالها پس از مرگش، به همت برادرش شمس آل احمد به چاپ رسید. مقالات دیگر او، از جمله «سفری به شهر بادگیرها» و «مهرگان در مشهد اردهال»، که اولی شرح سفری به یزد است و دومی وصفی است از مراسم آیینی «قالی‌شویان» در حوالی کاشان، در کتاب ارزیابی شتاب‌زده (1344ش) چاپ شده‌اند. 
«سفری به شهر بادگیرها» با همۀ اختصار، به مسائل گوناگونی می‌پردازد؛ از جمله معماری، شَعربافی، ریسندگی، نساجی با ابزارهای سنتی و ابتدایی، قناتهای دایر و بایر شهر یزد، آتشکده‌ها و قالی‌بافی. «مهرگان در مشهد اردهال» نیز اگرچه مقالۀ کوتاهی است، صرفاً به شرح مراسم مذهبی شستن قالی متبرکی اختصاص دارد که گفته می‌شود پیکر امامزادۀ شهید سلطانعلی را 13 قرن پیش بر نطع آن قالی، کنار جوی آبی، غسل داده‌اند (برای اطلاعات بیشتر در این‌باره، نک‍ : ه‍ د، قالی‌شویان). هر دو مقاله با همان زبان مألوف و ساده و موجز آل احمد نوشته شده‌اند، و کمتر اثری از اطناب و آرایه‌های لفظی در آنها دیده می‌شود. 
یکی از گرایشهای اصلی آل احمد در آثارش، حتى در سفرنامه‌ها، و تک‌نگاریها و مقالاتش، استفاده از زبان فارسی عامیانه و پرهیز از تکلف و تصنع زبان است که پیش از او نویسندگانی مانند جمال‌زاده، هدایت و چوبک از پیشگامان و مروّجان آن بودند. انتخاب آگاهانۀ زبان عامیانۀ مردم، کاربرد اصطلاحات رایج و مثلهای سایر، از سوی آل احمد به منظور بیان کردن تجربۀ انسانی به ساده‌ترین و زلال‌ترین صورتِ ممکن است؛ چنان که خواننده نه فقط با قیافه و فضای زندگی قشرهای گوناگون جامعه، اخلاق، رسم و آیین آنها آشنا می‌شود، بلکه صدا، لحن و لهجۀ آنها را نیز می‌شنود. آل احمد ادبیات را «زبان صمیمیت» می‌دانست: «وسیلۀ ایجاد ارتباط... بین من و توی تنها» (نک‍ : کارنامه، 181). در حقیقت آل احمد بر این عقیده بود که وقتی «پای مردم کوچه و بازار به ادبیات باز شده است»، لاجرم باید از زبان آنها یا به زبان خود آنها نوشت. او «مرز» نویسنده را زبان او می‌دانست، و مبلّغ این اندیشه بود که نویسنده به ازای زبانش زنده است؛ و در «یک گفت‌وگوی دراز» که یک مصاحبۀ گروهی با او ست، به صراحت گفته که سبک یا نثرش تحت تأثیر نویسندۀ معروف و نوآور فرانسوی لوئی فردینان سِلین است؛ نویسنده‌ای که القای حس زندگی را در ادبیات صرفاً با «کاربرد دستور زبان محاوره» میسر می‌دانست (نک‍ : ارزیابی ... ، 91). 
آل احمد مانند سلین، زبان گفتار را بر زبان نوشتار ترجیح می‌داد، و بر اساس قابلیتها و ظرفیتهای زبان محاوره، و مبتنی بر گویش زبان عامیانۀ مردم تهران، مفردات و ترکیباتی را ثبت و ضبط می‌کرد که گاه در زبان کتابت فارسی سابقه نداشت. برای او مهم این بود که نویسنده به زبانی دست یابد که وقتی مورد استفاده قرار می‌گیرد، در حال زندگی ــ زنده ــ باشد و خواننده صدای کلمات و صدای آدمها را بشنود؛ نه اینکه فقط کلمات مکتوب را از رو بخواند. 
آل احمد همان‌گونه می‌نویسد که حس می‌کند، و آدمهای داستانهایش نیز، که عموماً از میان مردم کوچه و بازار انتخاب می‌شوند، بیشتر حضوری زنده و پرتپش دارند و این حضور خود را مرهون کلمات و اصطلاحاتی هستند که بر زبان می‌آورند. از این‌رو، داستانها و تا حدی سفرنامه‌های آل احمد را مانند سفر روس، سفر آمریکا، سفر به ولایت عزراییل و خسی در میقات، و حتى 4 جلد نامه‌های او را به همسرش سیمین دانشور و دوستانش، می‌توان در امتداد آثار مردم‌شناختی او، که نمایندۀ فرهنگ عامه هستند، قرار داد. در میان 3 نسل نویسندگان شناخته‌شدۀ ایران، از حیث بیان اصالت و هویت زندگی ایرانی چه در لفظ و چه در معنا، آل احمد را فقط می‌توان با جمال‌زاده و هدایت مقایسه کرد. 

مآخذ

آل احمد، جلال، ارزیابی شتاب‌زده، تهران، 1357ش؛ همو، اورازان، تهران، 1333ش؛ همو، تات‌نشینهای بلوک زهرا، تهران، 1353ش؛ همو، جزیرۀ خارک: دُر یتیم خلیج فارس، تهران، 1356ش؛ همو، خسی در میقات، تهران، 1345ش؛ همو، سفر روس، به کوشش شمس آل احمد، تهران، 1369ش؛ همو، کارنامۀ سه ساله، تهران، 1357ش؛ همو، «گزارش هفتمین کنگرۀ مردم‌شناسی»، پیـام نـوین، تهـران، 1343ش، س 7، شم‍ 1؛ همـو، یـک چـاه و دو چـاله، تهران، 1343ش؛ «ترجمۀ خسی در میقات آل احمد به انگلیسی»، یادنامۀ جلال آل احمد، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1378ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.